صراط
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

صراط

شهید کیست؟

شهید به کسی گویند که در رکاب رسول خدا صلی الله علیه و آله و یا امام معصوم شربت شهادت نوشد و یا در جهاد مشروعی به قتل رسد. در علت نامیدن آن، چند وجه گفته شده است:

1.       ملائکه رحمت در کنارش حاضر می شوند و شاهد او می باشند؛( شهید به معنای مشهود)

2.       خداوند و ملائکه در بهشت به صداقت او گواهی می دهند؛

3.       در روز قیامت در کنار رسول خدا بر امت ها از او شهادت و گواهی در خواست می شود؛

4.       شهید نمرده است؛ شاهد و حاضر و زنده است.

رمز جاودانگی شهید

شهید با نثار خون خویش،خود را در اجتماع، جاوید می کند؛ یعنی خون، باعث جاوید شدن او می شود؛ به عبارت دیگر، یکی به اندیشه خود، ارزش و ابدیت می بخشد و آن عالم و فیلسوف است و دیگری به صنعت و فن و هنر و ... اما شهید به خون خود و در حقیقت به تمام هستی خود ارزش و ابدیت و جاودانگی می بخشد. خون شهید برای همیشه در رگ های اجتماع جاری است. هر گروهی بخشی از هستی خود را جاودانگی می بخشد؛ ولی شهید به تمام هستی خود.

نقش شهید در جامعه

تمام کسانی که به جامعه بشری( از راه علم، اکتشاف، اختراع و ...) خدمت کرده اند، حقی بر آدمیان دارند؛ ولی هیچ کس به اندازه شهید راه حق، بر انسان ها حق ندارد؛ و به همین جهت، عکس العمل و ابراز عواطف بشر درباره آنها بیش از دیگران است؛ زیرا عدل و آزادی برای محیط اجتماعی و روح بشر، به منزله اکسیژن برای تنفس بدن است که بدون آن ادامه حیات ممکن نیست. عالم در علم خود، مربی در تعلیمات خود و حکیم و فیلسوف در حکمت و فلسفه خود و ... مدیون و مرهون شهدا هستند. شهدا در کار خود مدیون کسی نیستند. مَثَل شهید مثل شمع است که خدمتش از نوع سوخته شدن و فانی شدن و پرتو افکندن است تا دیگران در این پرتو که به بهای نیستی او تمام شد، بنشینند و آسان یابند و کار خویش را انجام دهند؛ پس شهدا شمع محفل بشریتند.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: بالاتر از هر نیکی، نیکی دیگری است تا رسد به کشته شدن مرد در راه خدا( شهادت) که نیکی ای بالاتر از آن نیست.

کلمه شهید در قرآن کریم 36 مرتبه تکرار و از ریشه آن 160 کلمه استعمال شده و مشتقات آنها 42 کلمه است.

منبع: کتاب آقای حمید محمدی


[ جمعه 91/9/24 ] [ 5:2 عصر ] [ زهرا ] [ نظر ]

معنای شیطان

شیطان به هر موجود موذی، منحرف کننده، طاغی و سر کش می کویند که انسان را از راه راست بر کنار می کند و در صدد آزار دیگران است؛ موجودی که ایجاد دو دستگی نماید و اختلاف و فساد به راه اندازد؛ پس شیطان، اسم عام( اسم جنس) است؛ ولی ابلیس اسم خاص( عَلَم) است که حضرت آدم علیه السلام را فریب داد.

هدف و حدود تسلط شیطان

اولین هدف شیطان، راهزنی و کور کردن چشم دل انسان است؛ سپس در کمین عقل می نشیند تا مفهوم صحیح را درک نکند؛ او را تسویل می کند؛ یعنی زشت را زیبا و زیبا را زشت جلوه می دهد. وقتی انسان را اسیر کرد " امّارة بالسُّوء" می شود و در مقام عمل، سعی می کند تا انسان از روی عمد، گناه کند و از عبادت خدا دور شود.

حدود تسلط شیاطین، وسوسه قلبی و بهتر نمایاندن بدی ها و بالعکس است و جز این تسلطی ندارند. در قرآن مجید هر چه از کار آنها گفته شده به این اصل مربوط می باشد؛ چنان که خود در روز قیامت به مردم خواهد گفت: من بر شما تسلطی نداشتم جز آن که شما را خواندم و شما دعوت مرا لبیک گفتید." سوره ابراهیم، آیه 22"

لشکریان و فرزندان شیطان

شیطان در گمراه کردن بشر، تنها نیست؛ بلکه اعوان و انصار دارد. قرآن در این باره می فرماید: شیطان و دسته اش شما را از محلی می بیند که شما آنها را نمی بینید." سوره اعراف، آیه 27"

و در جایی می فرماید: بت ها و اِغوا شدگان و جنود ابلیس،همه به رو در آتش افتند." سوره شعراء، آیه 94"

در این صورت، همان طوری که ملک الموت اعوان و انصار دارد، شیطان نیز جنود و اعوان دارد. و از عبارت "جنود ابلیس" به دست می آید که تمام ارواح شریر از ابلیس- که رئیس آنها است- پیروی می کنند.

اوصاف شیطان

امام علی علیه السلام در خطبه" قاصعه" شیطان را این گونه وصف می فرمایند:

ای بندگان خدا، از دشمن خدا پرهیز کنید؛ مبادا شما را به بیماری خود مبتلا سازد و با ندای خود شما را به حرکت در آورد و با لشکر های پیاده و سواره خود بر شما بتازد! به جانم سوگند، شیطان تیر خطرناکی برای شکار شما به چلّه کمان گذارده و تا حدّ توان کشیده و از نزدیک ترین مکان شما را هدف قرار داده است... پس شیطان، بزرگ ترین مانع برای دینداری و زیانبارترین و آتش افروز ترین فرد برای دنیای شماست. شیطان از کسانی که دشمن سر سخت شما هستند و برای در هم شکستنشان کمر بسته اید،خطرناک تر است. مردم، آتش خشم خود را بر ضدّ شیطان به کار گیرید و ارتباط خود را با او قطع کنید. به خدا سوگند، شیطان بر اصل و ریشه شما فخر فروخت و بر حَسَب و نسب شما طعنه زد." نهج البلاغه، خطبه 192"

 


[ جمعه 91/9/24 ] [ 5:1 عصر ] [ زهرا ] [ نظر ]

چرا قیام؟

به امام حسین علیه السلام می گفتند: شما در مدینه ودر مکه، محترم هستید و در یمن، آن همه شیعه هست؛ یک گوشه بروید که با یزید هم کاری نداشته باشید، یزید هم با شما کاری نداشته باشد! این همه مرید، این همه شیعیان؛ زندگی بکنید، عبادت و تبلیغ کنید! چرا قیام کردید؟ قضیه چیست؟

تشکیل حکومت؟

دوست دارند این طور بگویند که حضرت خواست حکومت فاسد یزید را کنار بزند و خودش یک حکومت تشکیل بدهد؛ این هدف قیام ابی عبد الله علیه السلام بود.

این حرف نیمه درست است؛ نمی گویم غلط است. اگر مقصود از این حرف، این است که آن بزرگوار برای تشکیل حکومت قیام کردند، به این نحو که اگر ببینند نمی شود انسان به نتیجه برسد، بگویند نشد دیگر، بر گردیم؛ این غلط است.

بله، کسی که به قصد حکومت، حرکت می کند، تا آن جا پیش می رود که ببیند این کار شدنی است؛ تا دید احتمال شدن این کار، یا احتمال عقلایی وجود ندارد، وظیفه اش این است که بر گردد. اگر هدف، تشکیل حکومت است، تا آن جا جایز است انسان برود که بشود رفت؛ آن جا که نشود رفت، باید بر گشت. اگر آن کسی که می گوید هدف حضرت از این قیام، تشکیل حکومت حقه ی علوی است، مرادش این است، این درست نیست؛ برای این که مجموع این حرکت، این را نشان نمی دهد.

شهادت؟

در نقطه مقابل، گفتند نه آقا ، حکومت چیست؛ حضرت می دانست که نمی تواند حکومت تشکیل بدهد؛ بلکه اصلاً آمد تا کشته و شهید بشود!

این حرف هم مدتی سر زبان ها خیلی شایع بود! بعضی با تعبیرات زیبای شاعرانه یی هم این را بیان می کردند. بعد من دیدم بعضی از علمای بزرگ ما هم این را فرموده اند. و این که اصلاً حضرت، قیام کرد برای این که شهید بشود، حرف جدیدی نبوده است- گفت: چون با ماندن نمی شود کاری کرد، پس برویم با شهید شدن کاری بکنیم!

این حرف را هم در اسناد و مدارک اسلامی نداریم- که برو خودت را به کام کُشتن بینداز- ما چنین چیزی ندارین. ما شهادت را که در شرع مقدس می شناسیم و در روایات و آیات قرآن از آن نشانی می بینیم، معنایش این است که انسان به دنبال هدف مقدسی که واجب یا راجح است، برود و در آن راه، تن به کشتن هم بدهد. این، آن شهادت صحیح اسلامی است؛ اما این که آدم، اصلاً راه بیفتد برای این که من بروم کشته بشوم، یا یک تعبیر شاعرانه ی این جوری که خون من پای ظالم را بلغزاند و او را به زمین بزند! این ها آن چیزی نیست که مربوط به آن حادثه ی به آن عظمت است؛ در این هم بخشی از حقیقت هست، اما هدف حضرت، این نیست.

انجام یک واجب

پس به طور خلاصه، نه می توانیم بگوییم که حضرت، قیام کرد برای تشکیل حکومت و هدفش تشکیل حکومت بود، و نه می توانیم بگوییم حضرت برای شهید شدن، قیام کرد. بنده به نظرم این جور می رسد: آن کسانی که گفته اند" هدف، حکومت بوده"، میان هدف و نتیجه، خلط کرده اند؛ نخیر، هدف، این ها نبود. امام حسین علیه السلام، هدف دیگری داشت؛ منتها رسیدن به آن هدف دیگر، حرکتی را می طلبید که در این حرکت، یکی از دو نتیجه را داشت: حکومت، یا شهادت. البته حضرت برای هر دو آمادگی داشت؛ هم مقدمات حکومت را آماده کرد و می کرد؛ هم مقدمات شهادت را آماده کرد و می کرد. هم برای این توطین نفس می کرد، هم برای آن. هر کدام هم می شد، درست بود، ایرادی نداشت؛ اما هیچ کدام هدف نبود، دو نتیجه بود. هدف، چیز دیگری است.

اگر بخواهیم هدف امام حسین علیه السلام را بیان کنیم، باید این جور بگوییم که هدف آن بزرگوار، عبارت بود از انجام دادن یک واجب عظیم از واجبات دین، که آن واجب عظیم را هیچ کس قبل از امام حسین- حتّی خود پیغمبر- انجام نداده بود؛ نه پیغمبر این واجب را انجام داده بود، نه امیر المؤمنین، نه امام حسن مجتبی!

یک رکن اسلام

فقط یک حکم از احکام نظام اسلامی را پیغمبر گفته بود ولی عمل نکرده بود. این یک رکنی از ارکان نظام اسلامی است... آن این بود که هر گاه این قطار منظم جامعه اسلامی و نظام اسلامی از خط خارج بشود و روند کلی این نظام تغییر پیدا کند تکلیف چیست؟ اگر بنیانگذار اسلام بیاید و همه احکام اسلامی را بیان کند این یکی را بیان نکند کار ناقصی کرده دیگر، پیغمبر این را بیان کرده. برای مسلمان ها گفته بود که اگر یک وقتی نظام اسلامی از خط اسلام خارج بشود و این جهت حرکتی که جامعه اسلامی دارد این جهت تغییر پیدا کند بوسیله قدرتمندان، بوسیله زورگویان، بوسیله منافقان، بوسیله خود را در سطح مسلمان ها جا زدگان، اگر چنان چه یک چنین انحرافی به وجود بیاید در مقابل این انحراف چه عملی باید انجام داد؟ این را پیغمبر گفته بود، اما خود به این عمل نکرده بود. چرا؟

چون تا پیغمبر سر کار بود که انحرافی پیش نمی آمد تا خود پیغمبر عمل کند به آن حکمی که در مقابل انحراف چه باید کرد. این باید در زمان جانشینان پیغمبر می بود؛ این جانشین کی باشد این فرقی نمی کرد، بسته به این بود که آن شرایط خاص در زمان کدام یک از ائمه بعد از پیغمبر پیش بیاید. اگر آن شرایط در زمان امیر المؤمنین پیش می آمد امیر المؤمنین آن جور عمل می کرد، اگر در زمان امام علی النقی یا مثلاً فرض کنید که امام حسن عسگری علیهما السلام آن شرایط پیش می آمد آن جور عمل می کرد..، و لذا امام حسین علیه السلام بایستی به آن تکلیف الهی عمل می کرد. برای این که نظام اسلامی را -که داشت از خط خارج می شد یا خارج شده بود- با آن عمل، با ادای آن واجب، با انجام آن تکلیف به وضع اول خودش بر گرداند. این تکلیف حسین بن علی بود و ماهیت واقعه عاشورا و قیام عاشورا این است.

منبع: اشک باید راز دار باشد: توصیه های رهبر معظم انقلاب به عزاداران، مداحان و مبلغان حسینی /تدوین: سید مرتضی مفید نژاد


[ جمعه 91/9/3 ] [ 11:13 عصر ] [ زهرا ] [ نظر ]

امام خامنه ای:

ااز اعماق وجودمان عرض می کنیم:

                       السلام علیک یا ابا عبد الله، السلام علی الحسین الشهید

شهادت تو، جهاد تو، و ایستادگی تو، اسلام را رونق داد و دین پیامبر را جان تازه بخشید. اگر آن شهادت نبود، از دین پیغمبر چیزی باقی نمی ماند. امروز دل های ما هم مشتاق حسین بن علی علیه السلام و آن ضریح شش گوشه و آن قبر مطهر است. ما با خودمان عهد کرده ایم و عهد می کنیم که یاد حسین، نام حسین و راه حسین را هرگز از زندگی خودمان جدا نکنیم. همه ملت ما، همه کشور ما، همه شیعیان عالم و بلکه همه آزادگان در سر تا سر جهان، یک چنین احساسی نسبت به حسین بن علی علیه السلام دارند.


[ جمعه 91/9/3 ] [ 11:9 عصر ] [ زهرا ] [ نظر ]

غذا هایی که آلزایمر را دور می کند

·         روزی یک عدد سیب( به خصوص قرمز) بخورید.

·         مصرف گردوبه خاطر وجود امگا 3 و بادامبه دلیل وجود ویتامین E  .

·         سالاد با روغن زیتون فراموش نشود ( روغن زیتون از بروز فراموشی و آلزایمر در افرد مسن جلوگیری می کند)

·         مصرف سبزیجات و میوه های خاص

·         انواع مغز ها به خصوص فندقو گردو

·         مصرف دو وعده ماهی در هفته

·         از خوردن غذا های چرب پرهیز کنید.

بیایید از همین حالا به فکر ذخیره سازی و فراهم کردن توشه مغز برای زمان پیری باشیم.


[ پنج شنبه 91/8/18 ] [ 9:16 عصر ] [ زهرا ] [ نظر ]

غذا های ضد افسردگی

ویتامین ها و املاح بر روی خلق و خوی افراد تأثیر بسزایی دارند.

v      عنصر روی، یکی از عناصری می باشد که برای آن خاصیت ضد افسردگی ذکر شده است. منابع روی، گوشت ها و مغز ها و آجیل است.

v      ویتامین c، نیز می تواند آثار ضد افسردگی داشته باشد. ویتامین c  در مرکبات، گوجه فرنگی، انواع فلفل، جعفری و کلم بروکلی، لیموی تازه است.

v      عنصر آهن، نیز می تواند در درمان افسردگی دخیل باشد. این عنصر در گوت، حبوبات، و بر خی سبزی ها از جمله اسفناج یافت میشود( برای افزایش جذب آهن اسفناج، ماست می تواند تأثیر زیادی داشته باشد.

v      ویتامین B6در کاهش افسردگی بسیار موثر است. منابع ویتامینB6نیز گوشت و جگر است.

v      در کنار این غذاها، استفاده از غذا های کربوهیدرات نشاسته ای و کاکائوی تلخ یا تیره اثر ضد افسردگی زیادی دارد.

 


[ پنج شنبه 91/8/18 ] [ 9:14 عصر ] [ زهرا ] [ نظر ]

علت اهتمام به ولایت

اهمیت و عظمت "ولایت " را می توان از دو جهت ظاهری و باطنی بر شمرد.

جهت ظاهری:

برای آن که نزاع و تفرقه در امت اسلامی ایجاد نشود و کیان اسلام حفظ گردد و کلمه توحید وتوحید کلمه در میان مسلمانان باقی بماند، می بایست محمد صلی الله علیه و آله برای ادامه رسالت خویش جانشین تعیین کند. زیرا تنها مسئله مهمی که بعد از مرگ هر پیامبر و رهبری مشکل می آفریند، تشخیص و تعیین مقام شامخ و رفیع وصایت است. و هم چنان که دیدیم پس از رحلت نبی اکرم اختلاف ها یی که در سقیفه بنی ساعده به وجود آمد، نه درباره نماز و روزه و احکام قبله بود و نه سخن از حلال و حرام به میان آمد، بلکه فریاد ها و بانگ هایی هم چون: امیر و منکم امیر به گوش می رسید. چرا که رئاست مردم و تولیت امور باید در دست شخصی توانا و مقتدر انجام گیرد و این همان چیزی است که جز وصی و خلیفه ای که از طرف خدا مأموریت داشته باشد، نمی تواند از عهده آن بر آید.

جهت باطنی:

از آن جا که طبق روایت فریقین( عامه و خاصه)، جمیع اعمال و عبادات متوقف بر ولایت و محبت امیر المومنین علی بن ابیطالب است. اگر پیامبر فریضه ولایت را به مردم ابلاغ نمی کرد تمام اعمال امت بیهوده و لغو می شد، زیرا همان طور که گفتیم همه اعمال و عبادات متوقف بر ولایت علی علیه السلام است. لذا می بینیم پیامبر برای آن که زحماتش هدر نرود، اقدام به چنین کاری می کند. قرآن نیز ذیل آیه تبلیغ می فرماید: و ان لم تفعل فما بلغت رسالته یعنی اگر ( فریضه ولایت) را انجام ندهی ( و به مردم نرسانی ) پس چنان است که رسالت خدا را تبلیغ نکرده ای.

امام باقر علیه السلام فرمود: اساس و بنیان اسلام بر پنج پایه استوار است: نماز و زکات و روزه وحج و ولایت، و به اندازه ای که برای ولایت (علی) در روز غدیر فریاد زده شد، برای چیز دیگر اعلان نگردیده است.


[ جمعه 91/8/12 ] [ 8:58 صبح ] [ زهرا ] [ نظر ]

واقعه غدیر خم برنامه ای الهی و آسمانی بود که به هیچ وجه قبل انکار نیست و فراموش نخواهد شد، زیرا عواملی برای فراموش نشدن روز عید غدیر در کار بود که چند نمونه از آن عبارت است از:

1.         رفتار پیامبر:

سرعت سیر پیغمبر برای رسیدن به غدیر خم، فرمان پیمبر برای ساختن منبر و مولا علی را میان خطبه بلند کردن، کار هایی غیر معمول بود. و می دانیم خاطره های غیر طبیعی است که در ذهن نقش می بندد و از یاد نخواهد رفت.

2.         گفتار پیامبر:

گفتن سبب نزول در غدیر خم، خبر مرگ خود را ادن و خطبه طولانی قرائت کردن و ...

چگونه می شود انسان خبر مرگ رهبر و محبوبش را بشنود و باز چنین واقعه ملال آور را راموش کند، پس باید سکوت مردم پس از فوت پیامبر را در علل دیگری جستجو کرد نه آن که علت را فراموشی دانست.

3.         جهت مکانی:

محل انشاء خطبه پیامبر بر لب آب غدیر، محل افتراق و اجتماع راه ها و کنار درختان کهن واقع شده بود. چنانچه شاعر معروف( کمیت) می گوید: اگر مسلمانان با خالی بودن از تعصب قصد داشتند در موضوع خلافت از پیامبر اطاعت کنند، خود درختان دلیل روشنی برای این موضوع است.

4.         جهت مکانی:

روز غدیر مطابق عید نوروز بود. ابن شهر آشوب در مناقب از ابن عباس نقل می کند: روز غدیر روزی بود که در آن پنج عید جمع شده بود( عید جمعه،عید غدیر، عید یهود، عید مسیحف عید مجوس) و چنین اجتماع اعیادی قبل از آن شنیده نشده بود.

با تفکر و تعمق در چهار علت فوق، آیا انسان می تواند چنین روزی را فراموش کند؟ و باز معتقد به انتخابات و شورا ( البته در مقابل نص) باشد؟ هرگز .............

با این همه یاد آوری ها که به هیچ وجه قابل فراموشی نیست دیدیم که بعد از رحلت پیامبر اکرم سیاستمداران منافق چه نقش مزورانه ای بازی کردند که در نتیجه سیر قهقرایی کرده و به جاهلیت قدیم باز گشتند. چنان چه قرآن می فرماید: اگر محمد صلی الله علیه و آله بمیرد یا کشته شود شما ( ای اصحاب) به جاهلیت قدیم باز می گردید.

و بالاخره نفی قضیه غدیر چیزی جز ارتداد و انکار نمی تواند باشد.


[ جمعه 91/8/12 ] [ 8:56 صبح ] [ زهرا ] [ نظر ]

گفتم ای جبرئیل مردم با علی دشمنند و این حکم را قبول نخواهند کرد و ممکن است به جاهلیت بر گردند لیکن هنگامی که به این جا رسیدم دوباره جبرئیل نازل شد و پیام الهی دیگری برایم خواند: ای رسول خدا آن چه را که پروردگارت بر تونازل کرده است ابلاغ کن و اگر انجام ندهی پس هر آینه رسالت خدا را تبلیغ نکرده ای و خداوند نگهداری تو را از مردم به عهده می گیرد.

آن گاه شروع به خواندن آن خطبه غرا کردند که جامع فصاحت و بلاغت است و مضامین بسیار عالی در آن گنجانیده شده و دلیل های تابنده ای برای اتمام حجت در آن قرار دارد و آن چه را که شرط ابلاغ است درباره علی علیه السلام فرو نگذاشته و برای تاکید بیشتر دست مبارکش را بر بازوی علی زد و او را تا حدی بلند کرد که پا های امیر المومنین به زانوی پیغمبر رسید، تا این که همه مردم آن حضرت را مشاهده کنند و اظهار نادانی ننمایند.

هنگامی که خطبه پیامبر به پایان رسید این جمعیت عظیم( زن و مرد) هجوم آورده بودند و می خواستند با امیر المومنین بیعت کنند. خلیفه ثانی در حالی که بخ بخ لک یا علی اصحبت مولای و مولی کل مومن و مومنة ( خوشا باد، آفرین: هان ای علی سرور من و سرور هر مرد و زن مومنی گردیدی) می گفت، با علی بیعت کرد.

پیامبر نماز ظهر و عصر را با هم خواند، وبیعت مردم تا شب به طول انجامید. نماز مغرب و عشاء را نیز جمع خواندند سپس هر کس به سوی مقصد خود حرکت کرد.

بر جامعه شیعه لازم است هر سال گردهمایی ای بر پا کنند و آن خطبه عظیم را بخوانند و تجدید عهد نمایند.

ابو حمزه ثمالی از حضرت باقر نقل می کند که پیامبر به امر خداوند متعال هفت نفر را به سوی خود خواند و به آنان فرمود: من شما را بدان علت طلب نمودم که شاهد باشید علی امیر المومنین است. سپس به هریک جداگانه دستور داد به علی بن ابیطالب با نام " امیر المومنین" سلام کند. ابتدا فرمود: ای ابابکر بلند شو و به علی با نام امیر المومنین سلام کن. ابو بکر گفت: آیا حکم از طرف خدا و رسولش است؟ پیامبر فرمودند: آری. ابابکر بلند شد و عرض کرد: السلام علیک یا امیر المومنین.

آن گاه پیامبر به عمر فرمود : بلند شو و به علی علیه السلام با امارتی که بر مومنین دارد سلام کن. عمر گفت: آیا این دستوری از خدا و رسول خداست؟ حضرت فرمود: آری. عمر نیز بلند شد و عرض کرد : السلام علیک یا امیر المومنین.

سپس رسول اکرم به مقداد بن اسوند کندی فرمود: بلند شو و به امارت علی بر مومنین سلام کن. مقداد عرض کرد: السلام علیک یا امیر المومنین. آن گاه پیغمبر به ابوذر فرمودند: بلند شو و به علی با نام امیر المومنین سلام کن. ابذر عرضه داشت: السلام علیک یا امیرالمومنین.

سپس پیامبر به حذیفه یمانی فرمود بلند شو و به علی به عنوان فرمانده مومنان سلام کن. حذیفه عرض کرد: السلام علیک یا امیرالمومنین.

پس از آن، پیمبر به عمار بن یاسر فرمود: بلند شو و بر علی به این که امیر المومنین است سلام کن. عمار عرضه داشت: السلام علیک یا امیر المومنین.

 بعد از آن، رسول اکرم به عبد الله بن مسعود فرمود: بلند شو و به امارت علی علیه السلام بر مومنین سلام کن. عبد الله مسعود عرض کرد: السلام علیک یا امیر المومنین .

نبی اکرم مجددا برای تاکید بیشتر فرمودند: من شما را دعوت کردم که شاهد ( قضیه غدیر) باشید و ادای شهادت را به عهده شما می گذارم.

علت اساسی این همه تاکید های زیاد درباره خلافت امیر المومنین برای این بود که منافقین فرصتی برای انکار نداشته باشند و عذری برای کسی باقی نماند.

 


[ جمعه 91/8/12 ] [ 8:55 صبح ] [ زهرا ] [ نظر ]

غدیر در دیدگاه تاریخ و حدیث

روزی که پیامبر گرامی اسلام حضرت محمد صلی الله علیه و اله وسلم به امر خداوند متعال منصب با عظمت وصایت و خلافت را برای علی علیه السلام تاجگذاری کرد، روزهجده ذیحجه بود.

در سال دهم هجرت پیامبر اسلام به فرمان خدای متعال،با جلالت و عظمت پر شکوهی به سوی خانه خدا روانه شد و اعلان رسمی به تمام مسلمانان داد که برای حج آن سال حاضر شوند.

بر اثر این فرمان پیغمبر، ازدحام بزرگی از حجاج در مکه به وجود آمده بود.

بعد از اتمام اعمال حج، رسول خدا پیش از آن که حجاج متفرق شوند قافله با شکوه خود را به سوی مدینه گسیل داشت و چون مردم احتیاجات مادی و معنوی به رهبرشان داشتند، ناچار به دنبال کاروان آن بزرگوار حرکت کردند. حجاج انتظار داشتند بعد از اتمام مناسک حج خدمت رهبر اسلام برسند و آن حضرت را زیارت کنند و از محضرش تحصیل علم و معرفت نمایند. از طرفی نیز با افسوس و حسرت اظهار می داشتند: کارهایی که به شخص پیامبر احتیاج داشت باز مانده است، و از جهتی مردم در حیرت و سر گردانی به سر می بردند و می گفتند: رسول اکرم چه ماموریت و هدفی دارد که در مکه توقف نکرد و چه کار مهم و بزرگی است که باعث شده به این زودی حرکت کند؟!

سرانجام آن کاروان بزرگ، با شکوه و جلالت خاصی که داشت به بیابان خم رسید، بر لب آب غدیر کنار درختان کهن پیاده شدند. در این هنگام پیامبر فرمان داد منادی ندا کند کسانی که سبقت گرفته و جلو رفته اند، برگردانند و اشخاصی که هنوز نرسیده اندف باید همگی در این سرزمین جمع شوند.

تعجب و حیرت مردم افزون تر گردید که چرا پیامبر در جایی که سزاوار نزول کاروان است توقف نمی کند؟ و در این مکان که مناسب توقف نیست درنگ کرده است؟همه    متحیر و سر گردان بودند که چه وحی عظیم و پیام مهمی برای پیامبر رسیده است؟

بالاخره رسول خاتم دستور فرمودند زمین را از خار و خسها پاک نمایی و منبری نیز استوار کنید. اوامر پیغمبر جامه عمل پوشید اما حالت انتظار در مردم شدت بیشتری پیدا کرده بود. عاقبت پیامبر قبل از ظهر روز عید غدیر بالای منبر رفت و فرمود: می خواهم برای شما آشکار کنم علت نزول من در این سرزمین آن است که جبرئیل فرود آمد وچندین مرتبه هشدار داد که مدت عمرت به انتها رسیده و اجل مرگت نزدیک شده و باید خود را آماده سفر آخرت کنی ( از این پیام صدای گریه وشیون مردم بلند شد). روش پیامبران گذشته بر این بود که برای خود وصی تعیین می کردند و همه مواریث نبوت را به او می سپردند، خداوند فرمان می دهد و می گوید آن چه را که از میراث انبیاء به تو رسیده همه را باید به وصی خود و حجت بالغه من بر بندگانم یعنی علی بن ابیطالب تسلیم نمایی و باید به مردم امر کنی و از آنان عهد و پیمان بگیری و به مردم یاد آوری کنی بر این بیعتی که به علی علیه السلام می دهند، استوار و ثابت قدم باشند و تا آخر عمر بیعت را نقض نکنند. و بدان ای محمد، پیامبری را قبض روح نکردم مگر پس از آن که دینش را کامل نمودم و نعمت خود را بر او تمام کردم.

هان ای محمد، اطاعت علی را مقرون اطاعت تو قرار دادم و اطاعت تو را مقرون اطاعت خود قرار دادم، پس اطاعت علی فرمانبرداری از من است و نا فرمانی از او عصیان من است.


[ جمعه 91/8/12 ] [ 8:53 صبح ] [ زهرا ] [ نظر ]
درباره وبلاگ

امکانات وب