مرداد 91 - صراط
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

صراط

شیراز و ملک سلیمان

          به قول عبدالرحمن فرامرزی این اسرائیلی که من می شناسم فردا ادعای شیراز را هم می کند. می گوید شاعر های شما همیشه در اشعارشان اسم شیراز را گذاشته اند ملک سلیمان، هر چه بگویی: آقا! آن تشبیه است، می گویند: سند از این بهتر هم می خواهید. مگر ادعای خیبر را که نزدیک مدینه است، ندارند؟ مگر روزولت به پادشاه وقت عربستان سعودی پیشنهاد نداد که شما بیایید این را به این ها بفروشید؟ مگر این ها ادعای عراق و سرزمین های مقدس شما را ندارند؟ والله و بالله ما در برابر این قضیه مسئولیت داریم. به خدا قسم ما غافل هستیم. والله قضیه ای که دل پیغمبر اسلام را امروز خون کرده، این قضیه است. داستانی که دل حسین بن علی علیه السلام را خون کرده، این قضیه است.

شعار امام حسین: فلسطین

          اگر حسین بن علی بود می گفت: اگر می خواهی برای من عزاداری کنی، برای من سینه و زنجیر بزنی، شعار امروز تو باید فلسطین باشد. شمر هزار و سیصد سال پیش مُرد. شمر امروز را بشناس. امروز لاید در و دیوار این شهر با شعار فلسطین تکان بخورد. هی دروغ در مغز ما کردند که ای آقا این مسأله داخلی است، مربوط به عرب و اسرائیل است. باز به قول عبدالرحمن فرامرزی، اگر مال این هاست و مذهبی نیست چرا یهودیان دیگر دنیا مرتب برای این ها پول می فرستند؟ آن وقت تلاش ما مسلمین در این زمینه چه بوده است؟ به خدا خجالت دارد ما خودمان را مسلمان بدانیم.

وظیفه ما: کمک مالی

آیا ما وظیفه نداریم که کمک مالی به آن ها بکنیم؟ آیا این ها مسلمان نیستند. عزیزان ندارند؟ آیا این ها برای حق مشروع بشری قیام نمی کنند؟ کیست که امروز منکر شود که فلسطینی آواره، حق باز گشت به وطن خود را ندارد؟ من در سفر مکه بعضی از این ها را دیدم. یک عده جوانها فقط می گفتند: ( دماء الشهداء) ما امیدمان فقط به خون شهدایمان است. افرادی در میان آن ها هستند که والله برای لباسشان محتاج اند و برهنه می جنگند.

          فضل الله المجاهدین باموالهم و انفسهم

الذین امنوا و هاجروا و جاهدوا فی سبیل الله باموالهم و انفسهم

بویسله مال که می توانیم کمک کنیم. والله این انفاق واجب است. مثل نماز خواندن و روزه گرفتن واجب است. اولین سوالی که بعد از مُردن از ما می کنند همین است که در زمینه همبستگی اسلامی چه کردید؟

پیغمبر فرمود: من سمع مسلما ینادی یا للمسلمین فلم یجبه فلیس بمسلم

یعنی هر کسی بشنود صدای مسلمانی را که فریاد میکند: یا للمسلمین،مسلمانان به فریاد من برسید و او را کمک نکند،دیگر مسلمان نیست. من او را مسلمان نمیدانم. چه مانعی دارد که ما برای آنها حساب باز کنیم؟چه مانعی دارد که مقدار کمی از درآمد خودمان را به اینها اختصاص بدهیم؟

این کمک مالی را وظیفه شما میدانم و وظیفه خودم و هر خطیب و واعظی می دانم که این را بگوید. مراجع تقلید بزرگی مثل آیت الله حکیم و دیگران رسماً فتوا دادند که کسی را که در آنجا کشته میشود اگر نماز هم نخواند شهید در راه خداست. پس بیاییم به خودمان ارزش بدهیم به کار و به فکر خودمان ارزش بدهیم به کتابهای خودمان ارزش بدهیم خودمان را در میان ملل دنیا آبرومند بکنیم. علت اینکه دولتهای بزرگ جهان درباره سرنوشت ما نمی اندیشند این است که معتقدند مسلمان غیرت ندارد. آمریکا را فقط همین یکی جری کرده است. می گوید مسلمان جماعت غیرت ندارند. همبستگی و هم دردی ندارد و میگوید یهودی که برای پول می میرد و جز پول چیزی نمی شناسد و خدایش پول است و زندگی اش پول است به یک چنین مسأله حساسی که می رسد، روزی یک میلیون دلار به هم کیشان خود کمک می کند ولی مسلمانان دنیا کوچکترین کمکی به هم کیش خود نمی کنند.

امام خمینی( رحمة الله علیه)

          امروز مسلمین و به خصوص علمای اسلام در مقابل خدای تبارک و تعالی مسئولیت دارند، با سکوت ما نسل های آتی تا ابد در معرض ضلالت و کفر هستند و مسئول آن ما هستیم. خطر اسرائیل و عمال ننگین آن، اسلام و ایران را تهدید به زوال می کند. من برای چند روز زندگی با عار و ننگ، ارزشی قائل نیستم و از علما و سایر طبقات مسلمین انتظار دارم که با تشریک مساعیف قرآن و اسلام را از خطری که در پیش است نجات دهند.( 16/2/42، صحیفه، ج1، ص50)

مقام معظم رهبری امام خامنه ای( مد ظله العالی)

          مسأله فلسطین مسأله اول بین الملل اسلامی است. امروز که مبارزات ملت فلسطین در زیر پرچم اسلام خواب ازچشم دولت غاصب صهیونیست و حامیانش ربوده است، بزرگترین وظیفه ملت و دولت ما و همه ملت ها و دولت های مسلمان، حمایت از این مبارزات است. غده سرطانی اسرائیل را تنها از طریق همین مبارزات می توان ریشه کن ساخت و جهان اسلام را از خطرات مهلک آن نجات داد.

 


[ پنج شنبه 91/5/26 ] [ 6:45 عصر ] [ زهرا ] [ نظر ]

              فلسطین در سخنان استاد شهید مرتضی مطهری

                  ( بر گرفته از کتاب حماسه حسینی)

همبستگی و همدردی

چرا باید کارنامه ملت ما در امر به معروف و نهی از منکر آن قدر پست و پایین باشد؟ امر به معروف و نهی از منکر یعنی چه؟ یعنی همدردی، همبستگی، همکاری، همگامی، تعرف( شناسایی)، آگاهی، قدرت.

آنکه روز اول این اصل را طرح کرد برای این طرح کرد که می دانست دینش دین اجتماعی است، دین فردی نیست، دین صومعه و دیر نیست.آنها که یک عمر در دیرها و صومعه ها زندگی کردند امروز متشکل می شوند، همبستگی و همدردی پیدا می کنند، ما که دینمان دین اجتماعی و زندگی و همکاری و وحدت و همبستگی است، به سوی انفراد و تنهایی و جدایی و تفرق گرایش پیدا کردیم. آنکه چنین دستوری را طرح می کند می خواهد ما ملتی آگاه باشیم و بلکه حوادثی که در بطن روزگار مستتر و پنهان است، آینده را پیش بینی کنیم. ما نه تنها پیش بینی نمی کنی بلکه وضع زمان خودمان را هم نمی فهمیم. امام صادق علیه السلام هزار و سیصد سال پیش فرمود:العالم بزمانه لا تهجم علیه اللولبس

نقش اجتماعی امر به معروف و نهی از منکر

          آن کس که زمان خود را درک کند، اوضاع زمان خود را بشناسد، جریانی را که در سطح و بطن رمان مستمر است درک کند، در کار خود اشتباه نمی کند یعنی مردم بی خبر از زمان و خود بی خبر از اوضاعی که در بطن یا در سطح روزگار می گذرد، همیشه در اشتباهند، یعنی همیشه عوضی کار می کنند به جای اینکه دشمن را بکوبند، خودشان را می کوبند، به جای آنکه سینه دشمن را سیاه کنند سینه و پشت خودشان را سیاه می کنند. این هم کارنامه ما. امر به معروف و نهی از منکر ارزش نهضت حسینی را بالا برد و هم چنین نهضت حسینی امر به معروف و نهی از منکر را ارزش و اعتبار و آبرو داد.

          حال چه کار کنیم که خودمان ارزش پیدا کنیم، به صورت یک ملت با ارزش در بیاییم، به صورت یک ملت معتبر و با آبرو در بیاییم؟ جواب این سوال را قرآن مجید داده است: کنتم خیر امه اخرجت للناس

          شما بهترین امت ها و ملت ها هستید اما با یک شرط: تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنکر

می خواهی به خودت ارزش بدهی، می خواهی در نزد پیغمبر خدا ارزش پیدا کنی؟ با عمل کردن به این اصل در نزد خدا و پیغمبر ارزش پیدا کن. اگر می خواهی در نزد ملل جهان ارزش پیدا کنی که هم بلوک شرق روی تو حساب کند و هم بلوک غرب سر نوشت تو را در اختیار نگیرد و او برای تو تصمیم نگیرد، امر به معروف و نهی از منکر داشته باش، همبستگی و همدردی داشته باش، اخوت و برادری اسلامی را زنده کن، از بی خبری پرهیز کن، از ضعف و لا ابالی گری پرهیز کن.این برنامه های بی خبری و لا ابالی گری یعنی چه؟ برنامه بی خبری برای این است که آگاه نباشی ،نفهمی، ندانی،. لا ابالی گری برای چه؟ برای این که ضعیف باشی، قدرت نداشته باشی.

          تن پیامبر در قبر از دست یهود می لرزد. اگر پیغمبر اسلام زنده بود، امروز چه می کرد؟ درباره چه مسأله ی می اندیشید و والله و بالله قسم می خورم که پیغمبر اکرم در قبر مقدسش امروز از یهود می لرزد. این یک مسأله دو دو تا چهار تا است. اگر کسی نگوید، گناه کرده است. من اگر نگویم والله مرتکب گناه شدهام و هر خطیب و واعظی اگر نگوید، مرتکب گناه شده است. گذشته از جنبه اسلامی، این چه تاریخچه ای دلرد؟ قضیه فلسطین که مربوط به دولتی از دولت های اسلامی هم نیست، مربوط به یک ملت است، ملتی که او را به زور از خانه اش بیرون کرده اند.

          تاریخچه فلسطین چیست؟ مدعی هستند که در سه هزار سال پیش دو نفر از ما داوود و سلیمان برای مدت موقتی در آنجا سلطنت کرده اند. تاریخ را بخوانید، در تمام این مدت دو سه هزار ساله کِی بوده است که سرزمین فلسطین به یهود تعلق داشته است؟ کِی بوده است که اکثریت سرزمین فلسطین متعلق به ملت یهود باشد؟ آیا بیشتر سرزمین فلسطین از آن ملت یهود است؟ قبل اسلام هم متعلق به آنها نبود، بعد از اسلام هم متعلق به آنها نبود. روزی که مسلمین فلسطین را فتح کردند، فلسطین در اختیار مسیحی ها بود نه در اختیار یهودی ها. و اتفاقاً مسیحی ها که با مسلمین صلح کردند یکی از مواردی که در صلح نامه گنجاندند این بود که شما یهود را در اینجا راه ندهید. گفتند ما با شما زندگی می کنیم ولی با یهود زندگی نمی کنیم.

          چه طور شد که یک دفعه نام وطن یهودی به خودش گرفت؟ یکی از قضایایی که کارنامه قرن ما را تاریک می کند( این قرنی که به دروغ نام حقوق بشر، نام آزادی، نام انسانیت بر آن گذاشته اند) همین قضیه است.یهودی های دنیا بعد از این که ملت های غیر مسلمان زجر و شکنجه و آزار می بینند( در روسیه، آلمان و بسیاری از نقاط دنیا) بزرگانشان می نشینند می گویند تا وقتی که ما در اطراف دنیا متفرق هستیم، در هر جا اقلیتی هستیم، سرنوشت ما همین است. ما باید مرکزی را انتخاب کنیم و همه آن جا جمع شویم، اتباع مذهب یهود آنجا جمع شوند. اول جایی را هم که فکر نمی کردند فلسطین بود. جاهای دیگر را فکر می کردند. بعد جنگ بین الملل اول پیش می آید.

          ( البته من خلاصه اش را عرض می کنم می توانید کتابهایی را در این زمینه نوشته شده است، بخوانید) متفقین با عثمانی ها می جنگند. من نمی خواهم از عثمانی ها دفاع کنم، ولی هر چه بود حکومت واحدی بود. اگر ظالم هم بود، بالاخره واحد بود. اعراب ساده لوح از حکومت عثمانی به ستوه آمده بودند. تحریک متفقین را پذیرفتند از داخل، علیه حکومت عثمانی جنگیدند، به وعده این که به خود آنها در مقابل عثمانیان استقلال بدهند.

انگلیس در اشغال فلسطین

          انگلیسیها به اینها قول قطعی دادند که ما به شما استقلال می دهیم به شرط این که به نفع ما با عثمانی ها بجنگید. این بیچاره ها جنگیدند، در حالی که این بد بخت های نادان نا آگاه داشتند با دولت تا حدودی اسلامی خودشان می جنگیدند. انگلستان قول و قرار خودش را با حزب صهیونیسم که تازه تشکیل شده بود، محکم کرد که فلسطین را می دهیم به شما در قلب کشور های اسلامی جامعه ملل به وجود آید( عدالت را ببینید) و تصویب می کند که در دنیا ملت هایی هستند( مخصوصاً ملت هایی که از عثمانی جدا شده اند) که چون رشد ندارند ما باید برایشان سرپرست معین بکنیم تا این ها را اداره بکنند. یعنی در واقع می خواستند ارثیه عثمانی ها را تقسیم بکنند. قسمتی از آن را دادند به فرانسه، قسمتی را دادند به انگلستان و .... از جمله جاهایی که انگلستان گرفت فلسطین بود. گفت من قیّم و سر پرست شما هستم. رسماً شد کفیل.بعد به صهیونیست ها وعده داد( وعده معروف بالفور) که من اینجا را به شما می سپارم. صهیونیست ها یعنی یهودیانی که ده ها قرن بود که در گوشه های دیگر دنیا زندگی می کردند و از نژاد های دیگر بودند. من فکر می کردم این یهودیانی که هستند از نسل اسرائیل اند. حالا می بینم تاریخ تشکیک می کند، این حرف دروغ است. بسیاری از این یهودی ها اصلاً از اسرائیل نیستند. جامع مشترکشان فقط مذهب است و بس. حتی نژادشان هم خالص نمانده است. یهودیانی که در اطراف و اکناف دنیا زندگی می کردند فقط به دلیل این که فرنگی ها به این ها زجر داده اند و این ها دنبال نقطه ای می کردند که در آن جا جمع شوند و به دلیل این که مردم خیانت پیشه ای هستند و به دالیل این که کتاب مقدس شان به آن ها اجازه داده که اگر به سر زمینی رفتید رحم نباید در شما وجود داشته باشد و از هیچ وسیله ای برای پیشبرد هدفتان امتناع نکنید، بعد که انگلستان وسیله مهاجرتشان را فراهم کرد به این سر زمین مهاجرت کردند و زمین ها را خریدند در حالی که یهودی بومی در فلسطین بیش از پنجاه هزار نفر نیست که الآن هم آن بیچاره ها در بد بختی فوق العاده ای زندگی می کنند. یعنی یهودیان اروپایی و آمریکایی که آمدند ا ز جمله بد بختی هایی که به وجود آورده اند این است که سربار یهودیان اصیلی هستند که حق دارند در آن جا زندگی کنند. یک عده روشن فکر در میان اعراب بودند، قیام کردند، انقلاب کردند،این ها را کُشتند، اعدام کردند و به دار کشیدند.

          مرتب یهودی ها را فرستادند. همین که عده زیاد شد، اسلحه زیادی هم در میان شان پخش کردند، بعد این ها افتادند به جان مسلمانان بومی، کشتند و زدند و بعد هم آواره کردند. پشت سر یکدیگر از کشور های اروپایی مهاجرت می شد، آمدند و آمدند. این یهودیانی را که شما امروز اسم شان را می شنوید: موشه دایان ، زلی اشکول، گلدامایر، زهر مار، آخر ببینید این ها از کجای دنیا آمدند؟ مدعی هستند که این سر زمین، سر زمین ما است. امروز در حدود سه میلیون نفر مسلمان آواره از خانه و زندگی شان هستند. هدف مگر تنها همین است که یک دولت کوچک در آن جا تشکیل شود؟ خیلی اشتباه کرده اید، خیلی هم اشتباه می کنید او می داند که یک دولت کوچک بالاخره نمی تواند آن جا زندگی کند. یک اسرائیل بزرگ که دامنه ش از این طرف شاید تا ایران خودمان هم کشیده شود.


[ پنج شنبه 91/5/26 ] [ 6:44 عصر ] [ زهرا ] [ نظر ]

گوشه ای از نصایح لقمان

v                    اگر در حال نماز بودی، قلب خود را حفظ کن.

v                    اگر در حال غذا خوردن بودی، حلق خود را حفظ کن.

v                    اگر در میان مردم هستی، زبان خود را حفظ کن.

v                    هرگز خدا و مرگ را فراموش مکن، اما احسانی که به مردم می کنی یا بدی که دیکران در حق تو می کنند، فراموش کن.

v                    به آن چه در دست مردم است چشم مدوز و با همه مردم با حسن خلق برخورد کن.

v                    نمازت را در اول وقت بخوان،نماز را حتی در سخت ترین شرایط به جماعت بخوان.

v                    اگر با تو مشورت کردند، دلسوزی خود را خالصانه به آنها اعلام کن.اگر از تو کمک و قرضی در خواست کردند،مساعدت کن و به سخن کسی که سن او بیشتر از توست، گوش فرا ده.

v                    اگر در کودکی خود را ادب کنی، در بزرگی از آن بهره مند خواهی شد.

v                    تنها از خدا بترس و به او امید وار باش. بیم و امید نسبت به خدا در قلب تو یکسان باشد.

v                    بر دنیا تکیه نکن و دل مبند و دنیا را به منزله پلی در نظر بگیر.

v                    از کسالت و تنبلی بپرهیز، بخشی از عمرت را برای آموزش قرار بده و با افراد لجوج، گفتگو و جدل نکن.

v                    با فقها جدل مکن، با فاسق رفیق مشو، فاسق را به برادری مگیر و با افراد متهم هم نشین مشو.

v                    با همسفران زیاد مشورت کن و توشه سفر خود را بین آنها تقسیم کن.

 بدان که در قیامت از تو درباره چهار چیز می پرسند: از جوانی که در چه راهی صرف کردی، از عمرت که در چه فنا کردی، از مال و دارایی ات که از چه راهی بدست آوردی و آن را در چه راهی مصرف کردی.


[ سه شنبه 91/5/24 ] [ 11:40 عصر ] [ زهرا ] [ نظر ]

زندگی مهدوی چیست؟

     زندگی با حجت حیّ و حاضر را زندگی مهدوی می گویند. کسی که خود را وقف امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف می نماید و همه نیرو ها و توان ها و امکاناتش را در راه امام صرف و خرج می کند، زندگی مهدوی دارد.

       نفس کشیدن با یاد حضرت و خود را وقف ایشان کردن شالوده اساسی این زندگی است. ما امامی داریم که بر همه احوال ما آگاه است و هیچ چیز در این جهان گسترده از نگاه نافذ او پوشیده نیست. همه ارزش ما اوست. او رمز حیات و هویت ماست. اگر او بخواهد، هیچ چیز و هیچ کس نمی تواند به ما آزار و اذیّت برساند. او از ما غافل نیست. غفلت نکردن از او، زندگی مهدوی است. به قول حافظ:

       هرگز حدیث حاضر غایب شنیده ای

                                 من در میان جمع و دلم جای دیگر است

       مهدویت یعنی حرکت، کوشش، تلاش، امید، ایثار، نشاط، بی اعتنا به همه قدرت های پوشالی، دوری از یأس و نا امیدی و خستگی و زندگی مهدوی یعنی همه این مطالب.

       زندگی اندیشمندانه، جوانه زدن، رویش و پویش، داشتن عشق و آرزو، طرح و عمل و بر قراری رابطه بر اساس رابطه ولایتی بین انسان و امام، پایه و اساس زندگی مهدوی است.

       همه زندگی ها بر اساس اخلاق، رفتار و اعتماد است. هویت مهدوی یافتن این سه مورد، زندگی مهدوی است.حیاتی که روش، منش، کُنش، نگرش و بینش آن بر اساس آموزه های مهدویت باشد، زندگی مطلوب مهدوی است.

زندگی مهدوی، زمینه ساز است. تحقق فرج و ظهور امام زمان عجّل الله تعالی فرجه الشریف رکن اصلی این زندگی است. ما معتقدیم زمان بدون حجّت و امام ممکن نیست،هیچ گاه زمین و زمان از حجّت خالی نبوده و نیست و این حجّت شاهد و ناظر می باشد.

چشم خداوند متعال در میان همه موجودات هستی است، لذا نمی توان بدون امام زندگی کرد.اگر چه این امام از چشم ها غایب باشد.    احساس حضور این حجّت در همه حال زندگی مورد نظر است.

زندگی مهدوی، ذوب و حل نشدن در فساد جامعه است. دل نبستن به انحراف ها و سعی و تلاش برای کسب رضایت حضرت ولی العصر علیه السلام. عشق آگاهانه یافتن و تعهد به اهداف امام عصر علیه السلام، مُدل زندگی مهدوی است.

       زندگی و حیات دو نوع می باشد: الف) زندگی طیّبه یا همان زندگی محمّد و آل محّمد صلّی الله علیه و آله است." الّلهم اجعل محیای محیا محمّد و آل محمّد"

       ب) زندگی جاهلی:( من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة الجاهلیة؛ هر کس بمیرد و امام زمانش را نشناسد[ علاوه بر زندگی جاهلی] به مرگ جاهلیت می میرد) زندگی بدون امام مهدی علیه السلام، زندگی کردن در میان تار عنکبوت است یعنی سُست ترین خانه ی دنیا را برای زندگی انتخاب کرده است.

       اگر دل بستگی به غیر از امام در زندگی باشد، ناکامی و محرومیت ثمره آن زندگی است. تنها روزنه ای که در مشکلات چشم و چراغ و مایه آسایش و آرامشِ زندگی می شود، پای بند بودن به مقدس ترین پیام آسمانی یعنی امامت است. زندگی با یاد و نام یوسف زهرا مایه ی صفای جان است.

       اگر به شما بگویند فردا روز ظهور است چه کاری انجام می دهید؟ اگر واجبی بر عهده باشد، سریع در ادا کردن آن بر می آیید؟ اگر در رفتار و اعتقادات عیب و نقصی باشد، سعی در بر طرف کردنش می شوید؟ یعنی: توجه قلبی به امام تا فردا بسیار می شود و کار هایی که سبب نگرانی می شود اصلاح می شود. دیگر تا فردا همه توان برای دنیا نیست. می خواهد فردا در زمره یاران حضرت قرار بگیرد، باید ویژگی های یاوران را تحصیل کند، زندگیش را مهدوی سازد.

       پس چرا الان این گونه زندکی نکنیم؟ کسی که اعتقاد به امام مهدی علیه السلام دارد، ظهور ایشان را نزدیک می داند و کسانی که اعتقاد راسخ ندارند، ظهور را بسیار دور می دانند. همان گونه که در دعای عهد می گوییم: "انّهم یرونه بعیدا او نراه قریبا"

سؤال: اگر زندگی شما مهدوی نباشد چه کسی زیان و ضرر می کند؟ شما یا امام؟

       در صورت مهدوی شدن زندگی، چه کسی نفع می برد؟ شما یا امام؟

       در طول تاریخ عده ای از گوش کردن به سخنان و پیروی از حجّت های الهی خود را بی نیاز دانستند. مثلاً در گوش خود پنبه قرار می دادند تا سخنان حق را نشنوند. انگشتان خود را در گوش فرو می بُردند تا کلام دل نشین وحی را نشنوند! حالا چه کسی ضرر کرده است؟ پیامبر یا آنها؟

       بیست و پنج سال امیر مؤمنان را خانه نشین کردند. چه کسی ضرر کرد؟ بر حجّت خدا صلح تحمیل کردند، امام زمانشان را زیر تیغ بردند، به اسارت کشاندند، روی گرداندند، تبعید کردند، به زندان انداختند، چه کسی دچار خسارت شد؟ معصوم یا مردم؟ آیا از حجّت های الهی ذرّه ای کم شد؟ ما سر تا پا نیاز، و خداوند متعال و خلیفه اش غنی از هستی است. تمام هستی محتاج امام زمان علیه السلام است.

       وقتی انسان به این حقیقت توجه کرد و سر خود را از پیله ای که سال ها به دور خود تنیده بیرون آورد، تولد دوباره می یابد، چنانچه تمام حواسش را به حجّت حیّ و حاضر معطوف سازد، زندگی مهدوی را آغاز کرده است.

*تولد زندگی مهدویتان مبارک باد*


[ دوشنبه 91/5/23 ] [ 1:25 عصر ] [ زهرا ] [ نظر ]

                     نتیجه عدم اعتماد به خدا

شخصی به نام حسین بن عُلوان می گوید:

در مجلسی که برای کسب دانش شرکت کرده بودیم و هزینه سفر من تمام شده بود ،یکی از کسانی که در آن مجلس بود گفت: برای این گرفتاری به چه کسی امیدواری؟ گفتم: به فلانی. گفت: به خدا سوگند حاجتت برآورده نمی شود و به آرزوی خود نخواهی رسید و مقصودت حاصل نخواهد شد. گفتم: از کجا می دانی خدا تو را بیامرزد؟ گفت: من از امام صادق علیه السلام شنیدم که فرمود در یکی از کتابها خوانده ام که خدای متعال فرموده است به عزّت و عظمت و شرف و بزرگواری و سلطه ام بر جمیع ممکنات سوگند که آرزوی هر کس را که به غیر من امید بندد نا امید خواهم کرد و لباس ذلّت و خواری بر او خواهم پوشاند و او را از پیش خود می رانم و از فضل خویش دور می کنم.

 آیا در گرفتاری ها غیر من را می طلبد، در صورتی که گرفتاری ها به دست من است؟!

آیا به غیر من امید دارد و درِ خانه غیر مرا می کوبد با آنکه کلید های هم? در های بسته نزد من است و درِ خانه من به روی کسی که مرا خواند باز است؟!

کیست که در گرفتاری های خود به من امید بسته و من امید او را قطع کرده باشم؟

چه کسی در مشکلات بزرگی که برای او پیش آمده است به من امیدوار گشته که امیدش را قطع کرده ام؟

من آرزوهای بندگانم را پیش خود محفوظ داشتم و آنها به حفظ و نگهداری من راضی نگشتند و آسمانها را از کسانی که از تسبیح من خسته نمی شوند( فرشتگان) پُر کردم و به آنها فرمان دادم که درهای بین من و بندگانم را نبندند ولی آنان( بندگان) به قول من اعتماد نکردند.

آیا کسی که به غیر من امیدوار است نمی داند که اگر برای او حادثه ای پیش آید چه کسی غیر از من می تواند بدون اذن من گرفتاری او را برطرف سازد؟ پس چرا از من رویگردان است با اینکه از فضل و کَرَم خود چیزی به او داده ام که از من نخواسته بود، سپس آن را از او می گیرم و برگشت آن را از من نمی خواهد و از غیر من می طلبد؟

او درباره من چه اندیشه ای دارد؟ من که بدون تقاضا و سؤال به او عطا می کنم، آیا هنگامی که از من بخواهد به او پاسخ نمی دهم؟

آیا من بخیل هستم که بنده ام مرا بخیل می پندارد؟!

آیا هر جود و کَرَمی از من نیست؟!

آیا عفو و رحمت در دست من نیست؟!

مگر من محل آرزوها نیستم؟!

بنابراین چه کسی جز من می تواند آرزوها را قطع کند؟!

آیا آنها که به غیر من امید دارند نمی ترسند( از عذاب من یا از اینکه نعمتهایم را از آنان قطع کنم) ؟

اگر همه اهل آسمانها و زمینم به من امید بندند و به هر یک از آنها به اندازه امیدواری همه آنان به هم، به اندازه عضو مورچه ای از فرمانروایی و قدرت و مُلک من کاسته نمی شود و چگونه کاسته شود از مُلکی که من سرپرست آن هستم؟

پس بدا به حال آنها که از رحمتم نا امیدند و بدا به حال آنها که مرا معصیت کرده و از من پروا ندارند.

امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام:... هر کس بر او توّکل کند، خدا او را کفایت می کند...( نهج البلاغه فیض الاسلام، خطبه 89)

 

دلا همواره تسلیم رضا باش          

                                به هر حالی که باشی با خدا باش

خدا را دان خدا را خوان به هر کار

                                بدان این یاوران را به از او یار

چو حق بخشد کلاه سربلندی

                                تو دل بر دیگری بهرِ چه بندی

خدا را باش اگر مرد خدایی

                                مکن بیگانگی گر آشنایی

حدیث دوزخ و جنّت رها کن

                                پرستش، خاص از بهرِ خدا کن

منبع: کتاب نقطه های آغاز در اخلاق عملی

تألیف: آیت الله محّمد رضا مهدوی کَنی


[ دوشنبه 91/5/23 ] [ 1:23 عصر ] [ زهرا ] [ نظر ]
درباره وبلاگ

امکانات وب