غدیر2 - صراط
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

صراط

غدیر در دیدگاه تاریخ و حدیث

روزی که پیامبر گرامی اسلام حضرت محمد صلی الله علیه و اله وسلم به امر خداوند متعال منصب با عظمت وصایت و خلافت را برای علی علیه السلام تاجگذاری کرد، روزهجده ذیحجه بود.

در سال دهم هجرت پیامبر اسلام به فرمان خدای متعال،با جلالت و عظمت پر شکوهی به سوی خانه خدا روانه شد و اعلان رسمی به تمام مسلمانان داد که برای حج آن سال حاضر شوند.

بر اثر این فرمان پیغمبر، ازدحام بزرگی از حجاج در مکه به وجود آمده بود.

بعد از اتمام اعمال حج، رسول خدا پیش از آن که حجاج متفرق شوند قافله با شکوه خود را به سوی مدینه گسیل داشت و چون مردم احتیاجات مادی و معنوی به رهبرشان داشتند، ناچار به دنبال کاروان آن بزرگوار حرکت کردند. حجاج انتظار داشتند بعد از اتمام مناسک حج خدمت رهبر اسلام برسند و آن حضرت را زیارت کنند و از محضرش تحصیل علم و معرفت نمایند. از طرفی نیز با افسوس و حسرت اظهار می داشتند: کارهایی که به شخص پیامبر احتیاج داشت باز مانده است، و از جهتی مردم در حیرت و سر گردانی به سر می بردند و می گفتند: رسول اکرم چه ماموریت و هدفی دارد که در مکه توقف نکرد و چه کار مهم و بزرگی است که باعث شده به این زودی حرکت کند؟!

سرانجام آن کاروان بزرگ، با شکوه و جلالت خاصی که داشت به بیابان خم رسید، بر لب آب غدیر کنار درختان کهن پیاده شدند. در این هنگام پیامبر فرمان داد منادی ندا کند کسانی که سبقت گرفته و جلو رفته اند، برگردانند و اشخاصی که هنوز نرسیده اندف باید همگی در این سرزمین جمع شوند.

تعجب و حیرت مردم افزون تر گردید که چرا پیامبر در جایی که سزاوار نزول کاروان است توقف نمی کند؟ و در این مکان که مناسب توقف نیست درنگ کرده است؟همه    متحیر و سر گردان بودند که چه وحی عظیم و پیام مهمی برای پیامبر رسیده است؟

بالاخره رسول خاتم دستور فرمودند زمین را از خار و خسها پاک نمایی و منبری نیز استوار کنید. اوامر پیغمبر جامه عمل پوشید اما حالت انتظار در مردم شدت بیشتری پیدا کرده بود. عاقبت پیامبر قبل از ظهر روز عید غدیر بالای منبر رفت و فرمود: می خواهم برای شما آشکار کنم علت نزول من در این سرزمین آن است که جبرئیل فرود آمد وچندین مرتبه هشدار داد که مدت عمرت به انتها رسیده و اجل مرگت نزدیک شده و باید خود را آماده سفر آخرت کنی ( از این پیام صدای گریه وشیون مردم بلند شد). روش پیامبران گذشته بر این بود که برای خود وصی تعیین می کردند و همه مواریث نبوت را به او می سپردند، خداوند فرمان می دهد و می گوید آن چه را که از میراث انبیاء به تو رسیده همه را باید به وصی خود و حجت بالغه من بر بندگانم یعنی علی بن ابیطالب تسلیم نمایی و باید به مردم امر کنی و از آنان عهد و پیمان بگیری و به مردم یاد آوری کنی بر این بیعتی که به علی علیه السلام می دهند، استوار و ثابت قدم باشند و تا آخر عمر بیعت را نقض نکنند. و بدان ای محمد، پیامبری را قبض روح نکردم مگر پس از آن که دینش را کامل نمودم و نعمت خود را بر او تمام کردم.

هان ای محمد، اطاعت علی را مقرون اطاعت تو قرار دادم و اطاعت تو را مقرون اطاعت خود قرار دادم، پس اطاعت علی فرمانبرداری از من است و نا فرمانی از او عصیان من است.


[ جمعه 91/8/12 ] [ 8:53 صبح ] [ زهرا ] [ نظر ]
درباره وبلاگ

امکانات وب